دردل هرسیب دانه هامحدود دلتنگ دیدن رویت شدیم وبس یادت کنیم تا لحظه مرگ هر نفس مارا خیال روی تو آشفته کرده است زین رو تما م جهان گشته چون قفس افسوس که من غربم وتو شرق ترینی تو حوروش و من خجل از روی زمینی مرحم ننهی زخم دلم را ای داد گویا تو به خون دل من تشنه ترینی
از خجالت ماغریبان را غرق دریا میکند
حال ما می پرسدو از مهربانی های خود
این دل رنجور مارا عطر گلها میکند
دردل هردانه سیب ها نامحدود
چیستانیست عجیب
دانه باشیم نه سیب
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |