سلامتی اونکه تنها موند اما التماس نکرد سلامتی اونکه داغ دید اما داغ دار نکرد سلامتی اونکه ضربه دید ، ولی به خدا واگذار کرد سلامتی اونکه میتونست ولی رحم کرد سلامتی اونکه مردولی کم نیاورد و به سلامتی سیگارم که حداقل اینو میدونم که قبل از خودم هیچکس لباش بهش نخورده
از کوی وفا به سنگ ، دورم کردند در خانه ی غم زنده به گورم کردند بگشایم اگر سینه به پیش تو شبی بینی که چه با دل ِ صبورم کردند قصه ها بر من گذشت تا بدانم کیستم / سرگذشتم هرچه بوده من پشیمان نیست من اگر سردار عشقم یا که پاکباخته ام / سرگذشتم را به دستان خودم ساخته نتوان ترک تو ای قبله دلها کردن / که محال است دگر مثل تو پیدا کردن « کیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
وز محبت، دیو حوری میشود»از محبت، نار نوری میشود
دوست آنست کو معایب دوست// همچو آیینه روبرو گوید// نه که چون شانه با هزار زبان// در قفا رفته مو به مو گوید» نشان دوست نیکو آنست که خطای تو بپوشد و تو را پند دهد و رازت را آشکار نکند
کاش کسی حسرت دیدار نداشت کاش کسی به دل غم یار نداشت کاش وقتی از وصال یارسخن گفتیم کسی به چشم خود قطره ی اشکی نداشت کاش جاده و راهی هرگز نمی دیدیم تا یار سفر کرده حسرت برگشت نداشت گفتی چشم ها را باید شست سهراب ... شستم ولی ...! گفتی جور دیگر باید دید... دیدم ولی...! گفتی زیر باران باید رفت... رفتم ولی ...! او نه چشم های خیسم را دیدو نه نگاه دیگرم را... هیچکدام را ندید !!! فقط در زیر باران لبخندی زد و با طعنه گفت:دیوانه باران ندیده..... غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی ! آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟ تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون تو سفرکردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق منو جاگذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق نمیخوام بیتو بمونم ، بی تو زندگی حرومه تو که پیشمن نباشـی ، همه چی برام تمومه عاشقخـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک گفت جگرگوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک! نزاریتنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش پا کشیداز آسمون و جاشو داد به یک ستاره اونجوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم بوسه زدرو خاک یار و دور شد آهسته و کم ولی چندقدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد روشو برگردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!! و غروببا اون غرورش نتونست دووم بیاره تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |