سفارش تبلیغ
صبا ویژن
...گدوگدو...

من وتو


من  وتو قصه ی
 یک کهنه کتابیم مگه نه

قصه ی دردم
 تو لحظه های خداحافظی

اونی که گفتم نرو
گفت نمیشه

دیروز رفت واسه همیشه
وقتی می خواست بره
 منو صدا کرد

بایستاد وتوی چشمای من نگاه کرد
گفت می دونی
 خودت واسم عزیزی

این اشکا رو بهتر نریزی
تقدیر ما
از او
لم همین بود
یکی تو آسمان
 یکی
زمین بود
می خوام برم سفر برام بهتره
اونی که مونده عاشق تره



نوشته شده در جمعه 87/6/22ساعت 1:43 صبح توسط ©گلی© نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ