ندا آمد که، ابراهيم، بشتابرسيده فرصت تعبير آن خواببه شوق جذبه عشق خداوندبرآ، از آب و رنگ مهر فرزنداگر اين شعله در پا تا سرت هستکنون، يک امتحان ديگرت هستمهيا شو طناب و تيغ برداررسالت را به دست عشق بسپارصدا کن حلق اسماعيل خود رابه قربانگه ببر هابيل خود رامناي دوست قرباني پسنددتو را آن سان که مي داني، پسنددخليل ما! رضاي ما در اين استعبوديت به تسليم و يقين استببين بر قد و بالاي جوانتمگر، نيکو برآيد امتحانتنفس در سينه افتاد از شمارهملائک اشک ريزان در نظارهپدر مي بُرد فرزندش به مقتلکه امر دوست را سازد مسجّلپدر آميزه اي از اشک و لبخندپسر تسليم فرمان خداوندمنا بود و ذبيح و شوق تسليمندا پيچيد ... در جانِ براهيمخليلا! عيد قربانت مبارکقبول امر و فرمانت مبارکپذيرفتيم اين قرباني ات راپسنديديم سرگرداني ات رابر اين ذبح عظيمت آفرين بادشکوه عشق و تسليمت چنين بادخليل الله ... اي معناي توحيدکنون تيغت گلوي نفس بُبريدکنار خيمه هاجر در تب و تابکه يا رب اين دل شوريده دريابگلم اينک به دست باغبان استمرا اين فصل سبز امتحان استاگرچه مادري درد آشنايمخداوندا به تقديرت رضايماگرچه مي تپد در سينه ام دلاگرچه امتحانم هست مشکلخداوندا دلم آرام گردانمده صبر مرا در دست شيطانخداي عشق مزد عاشقي دادبراي دوست قرباني فرستادموحّد جز خدا در جان نبينددر اين آيينه جز جانان نبيند
عيد سعيد قربان را بهت تبريک ميگم عزيزم[گل][قلب]