کاش می شدقلب ما از یاس بود تک تک گلبرگ آن احساس بود پاک وسبزوساده وبی ادعا کاش می شودبهتر از الماس بود کاش می شود عشق را تفسیر کرد عاشقی را با محبت سیر کرد خورشیدی که مارو دید دیگر نتابید ما ه که تو را دید تا صبح نالید چهره ات از ماه زیبا تر است نگذار که کسی به وجود عشق در دلها مان پی ببرد نگذار کسی بفهمد که ان عشقی که در دلها یمان است از عشق لیلی مجنون نیز بالاتر است آن حسرتی که از عشق ما در دلهای دیگران به جا می ماند مثل آتشیست که قلبها را می سو زاند عشق مقدس است نمی خواهم جز خدا کسی عشق ما را ببیند و صبح تا شب در حسرت عشق ما بنشیند بنام خدا یک پنجره برای دیدن
باز هم چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیرو دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لب های من
تشنه یی سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شدخواب شد
بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه مال و آبرو
او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امید را
او به فکر لذت وغافل که من
من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را
او تنی می خواهد از من اتشین
تا بسوزانددر او تشویش را
او به من می گوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا آشنا
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار میکند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست
من از دیار عروسکها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومیت
در وطن مثل غریبانم نمی دانم چرا
روزو شب سردر گریبانم نمی دانم چرا
هر که را از روی دل جانم فدایش می کنم
مثل عقرب می زند نیشم نمی دانم چراا
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |