که مرا بنازنازداران نیازی نیست
ای یار مرا غم تو یارست
عشق تو ز عالم اختیارست
ای راحت جان من فرج ده
زان دردکه نامش انتظار است
من منتظرت شدم ولی درنزدی
گفتی که اگر شود میایم اما
مرد این دل واخرش به او سر نزدی
الهی تا زمین دارد طراوات
بماند این رفاقت تا قیامت
من وتو قصه ی
یک کهنه کتابیم مگه نه
قصه ی دردم
تو لحظه های خداحافظی
اونی که گفتم نرو
گفت نمیشه
دیروز رفت واسه همیشه
وقتی می خواست بره
منو صدا کرد
بایستاد وتوی چشمای من نگاه کرد
گفت می دونی
خودت واسم عزیزی
این اشکا رو بهتر نریزی
تقدیر ما
از اولم همین بود
یکی تو آسمان
یکی زمین بود
می خوام برم سفر برام بهتره
اونی که مونده عاشق تره
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |