...گدوگدو...
با دلی پاکتر از غنچه نشکفته صبح بهر اسودن دلها گل بی خار شدم
گرد خود پیچم وچون دایره سرگردانم من سر گشته سرانجام چو پرگار شدم این چه شهریست که پاداش محبت دگر است که در این کار گنهکار شدم
گر فروشنده سر بازاری بگوی گر بهایش دل ودین است خریدار شدم گر طبیبانه شدم در پی تیمار کسی عافیت یافت ولی زخمی بیمار شدم شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند و بخند که خدا هنوز آن بالا با توست
نوشته شده در شنبه 89/8/29ساعت
12:6 صبح توسط ©گلی© نظرات ( ) | |
نوشته شده در سه شنبه 89/8/18ساعت
12:20 صبح توسط ©گلی© نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |